سيب
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد جاذبه ی زمین را کشف کرد. سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد گفت: چقدر بد شانس هستم! و آنجا را ترک کرد. سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد ، سیب را نقاشی کرد. سیبی از درخنی بر سر مردی افتاد، آن مرد سیب را با لذت خورد. سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد عصاره ی شفابخشی از آن ساخت و معجزه ی طب را آشکار کرد. سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد گفت: این توطئه دشمن است! و درخت را قطع کرد. سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد سیب را گذاشت برای روز مبادا. سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد به ذرات دل سیب سفر کرد و فلسفه جهان را از پیوند ذرات آن یافت....
نویسنده :
( باباي نگين و محمد حسین )
17:03